به گزارش شهرآرانیوز؛ آنها را «نسل زد» یا «زومرها» یا حتی «نسل نت» مینامند. آمال و آرزوهایشان شباهت زیادی به هم دارد؛ عمرشان به رؤیابافی میگذرد؛ گرچه به خاطر روحیه مطالبه گری به خیلی چیزها هم اعتراض دارند؛ به کم بودن ها، کم کاری ها، پشت گوش انداختن و ندیدن ها، اما به همان نسبت انعطاف پذیر، بخشنده و واقع بین هستند و غالبا جسورتر از نسلهای پیش؛ شاید باور برخیها این باشد که نسل زد (متولدان ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۱) که بزرگ شده عصر فناوری و فضای مجازی هستند، چالشها و معضلات بیشتری را برای اجتماع و محیط اطرافشان ایجاد میکنند، اما خیلیها هم نگاه خوش بینانه دارند و معتقدند نباید از ظرفیت این گروه برای ساختن جامعه و کشور غفلت کرد و فقط باید آنها را درک کرد.
همه تحولات به سرعت برق و باد رخ داد. تا چهارپنج دهه قبل، تفاوت چندانی بین دو نسل و مطالبات آنها وجود نداشت. تحولات چشمگیر از زمانی شروع شد که رسانهها مدرن شدند. گرچه تعمیم در مورد هیچ جامعه آماری به صورت صددرصدی درست نیست، اما درواقع بعد از دهه ۷۰ با شکاف بین نسلی بسیار بیشتری از پیش مواجه شدهایم؛ نسل زد، محصول زندگی و پیوند مشترک پدرها و مادرهایی هستند که غالبا با سختی و محنت بزرگ شدهاند و کاستیهای حاکم بر زندگی، سخت کوش و پرتلاش بارشان آورده است و به همین خاطر برای فراهم کردن رفاه و آسایش فرزندانشان، دویده و عرق ریختهاند.
اهداف، نیازها و مطالبات آنهایی که در این بستر و عصر فناوری رشد کردهاند، زمین تا آسمان با نسلهای قبل تفاوت دارد؛ نسلی که خودشان را در فضای مجازی تعریف کردهاند. کنش و رفتارهای این نسل، گاهی این تصور را برای برخی پیش میآورد که آنها به جای تمرکز بر اهداف بلندمدت، بیشتر به لذتهای آنی فکر میکنند و خانوادهها و اجتماع را با چالش مواجه کردهاند؛ البته دیدگاهها در این باره متفاوت است و برخی کارشناسان هم معتقدند نباید بدبینانه به این موضوع نگاه کرد.
به گفته مرضیه کهندل که کارشناس حوزه علوم تربیتی است، متفاوت بودن، ناهم سویی و درک نکردن متقابل افراد از دو نسل مختلف در همه زمان ها، کم وبیش وجود داشته است و موضوع غیرقابل انتظاری نیست، اما با پیشرفت سریع فضاهای ارتباط مجازی و زندگیهای موبایلی در دهههای اخیر، ما با یک شکاف نسلی عمیق تری مواجه هستیم.
او اعتقاد دارد وقتی جامعه رو به توسعه است، طبیعی است که این توسعه بر سبک زندگی و حوزه ارتباطات ما تأثیرگذار باشد؛ زبان مشترک بین نسلها تحت تأثیر توسعه فناوری قرار گرفته است که نسل زد و آلفا که از بدو تولد با آن زیستهاند، به این زبان آشناتر و با آن آمیخته هستند؛ به همین خاطر والدین و حتی معلمان، نوعی گسست و گاهی تعارض با نسل نو احساس میکنند.
کهندل این ادعا را که جوانان و نوجوانان نسل زد و آلفا، هویت زده و سردرگم هستند، قبول ندارد و میگوید: وقتی آنها با ویژگیهای محیط فناورانه امروز سازگار شدهاند و مطابق آن میاندیشند، تصمیم میگیرند و اقدام میکنند، نباید این مسئله را اتفاق نامبارک و ناخوشایندی تلقی کنیم و به آن برچسب بی هویتی بزنیم. چه بسا این، نوعی هویت تازه است که باید درست تعریف شود.
تصور بی هویتی درباره این گروه غالبا برای کسانی پیش میآید که با دنیای آنها نأموس و ناآشنا هستند، درحالی که این طیف از اجتماع، ویژگیهای ارزشمند زیادی دارند که باید درک شوند؛ دهه هشتادیها برخلاف ظاهر خاصی که دارند، آنجا که لازم باشد، قاعدهها را هم به هم میزنند، به دین و انقلاب علاقهای خاص نشان میدهند. پیاده روی اربعین و حضور در گروههای جهادی در مناسبتهای مختلف، از بزنگاههایی است که علاقه این نسل را به دین و انقلاب نشان میدهد.
او با تأکید بر اینکه هر نسلی نیاز به تفریح، نشاط و سرگرمی دارد، میگوید: این گروه هم متمایز از این قاعده نیست و تمام این نیازها را دارد، فقط شاید نوع آن فرق کند. دنیای او در تلفن همراه خلاصه شده است و حتی سرگرمیهای تلفن همراه را به برنامههای رسانه ملی ترجیح میدهد. به نظر میرسد فیلمهای مهیج و پویانمایی، طرفداران زیادی در بین این نسل دارد. به قول خودشان، برنامه باید به گونهای باشد که آدرنالین خونشان را بالا ببرد.
کهندل ادامه میدهد: عجول بودن، ویژگی دیگر آن هاست که دوست دارند هر چیزی زود به نتیجه برسد. معمولا به کسب وکارهای مجازی روی میآورند. بلاگری در این طیف، طرفداران زیادی دارد؛ به این خاطر زیاد به ظاهر خود اهمیت میدهند؛ البته دوست دارند جامعه و خانواده، آنها را بپذیرند و مخالفتها را زیاد برنمی تابند.
او درباره رسالت آموزش وپرورش به عنوان مهمترین نهاد تربیتی دربرابر نسل گفته شده اظهار میکند: نظام تعلیم و تربیت ما باید از آثاری که این نسل خلق میکنند، استقبال و پشتیبانی کند. وقتی جوامع به سمت بهره وری و شاد زیستن حرکت میکنند، مدارس هم باید آن را یک ارزش تلقی کنند و برنامههای توأم با شادیهای سالم، خلاقانه و مفرح را در برنامههای درسی خود بگنجانند و از رویههای تربیتی کهنه و غیراثربخش، دست بردارند.
احمدرضا اصغرزاده، جامعهشناس، هم بر لزوم درک کردن نسل زد تأکید میکند و با اشاره به اینکه این نسل، زمان بیشتری را درگیر فضای مجازی است، میگوید: وقتی ورودیهای ذهن، درگیر جنبههای واهی در فضای مجازی میشود، این نسل جذب الگوهای غیرواقعیای خواهند شد که در این فضا معرفی میشوند.
پیشنهادی که او در این زمینه مطرح می کند، خطاب به خانواده هاست؛ اینکه زبانِ چگونه صحبت کردن با نسل زد را باید یاد بگیرند. پس از آن نوبت به صداوسیما و رسانهها میرسد که در این زمینه رسالت دارند نسل جدید را جامعه پذیر کنند و برای نسلی که درگیر دنیای اغراق آمیز مجازی است، محتوایی را تولید کنند که جذابیت داشته باشد.
اصغرزاده بر این باور است که هر جامعه به فراخور سیاستهای کلی و اهداف کوتاه و بلندمدتش، باید برای نسل «زد» و «آلفایش»، برنامه ریزی و هدف گذاری کند و این برنامه ریزی باید همه ابعاد زندگی این نسل را دربر بگیرد.
علی ممتاز، روان شناسی است که چهار سال از عمر دوازده ساله کاری خود را در حوزه کودکان و نوجوانان مشغول مشاوره بوده است. او صحبتش را با طرح چالشهایی که نسل زد با آن درگیر هستند، شروع میکند: یکی از موضوعاتی که باعث سردرگمی نوجوانها میشود، بحث فلسفه زندگی است؛ اینکه معنای آن چیست.
ما برای اینکه معنای زندگی را بفهمیم، با گزارههای مسلم متعددی روبه رو هستیم؛ مانند احساس استقلال، آزادی، تنهایی، مرگ و.... ورودیهای خاصی که از فضای مجازی وارد ذهن این نسل میشود، احساس آزادی و دیگر نیازها را به سطح پایین تنزل میدهد. ازسوی دیگر، وقتی این گروه نتوانند به راحتی افکارشان را منتقل کنند، جامعه و خانواده، مقابل آنها میایستند و این تقابل گاهی ختم به ناکامی و پرخاشگری میشود.
ممتاز تأکید میکند: باید برای مطالبات و خواستههای این نسل برنامه ریزی شود.
او اعتقاد دارد: شناخت نیازها و مطالبات و اهداف و انگیزههای افرادی از این نسل که قرار است جامعه ما را بسازند، باعث میشود نوجوانها به دنبال پیدا کردن هویت خودشان سردرگم نباشند.
او این موضوع را با مثالی تشریح می کند: بسیاری از نوجوانانی که برای مشاوره به من مراجعه می کنند، از تمایلشان به مهاجرت میگویند. درواقع این، یک نوع فرار از خود است و حلقه مفقوده آن هم، هدفمندی است. رسانهها از مهمترین بخشهایی هستند که نوع نگاه و محتوای تولیدی آنها در این زمینه، تعیین کننده است.
ادبیات و زبان محاوره نسل زد هم با نسلهای پیشین، تفاوت چشمگیر دارد. دکتر علیرضا قیامتی، استاد زبان و ادبیات فارسی، پرسشهای ما را درباره محاوره نسل جدید و آن بر تأثیر زبان و ادبیات فارسی پاسخ میدهد.
به نظر میرسد ادبیات این نسل، ترکیبی از واژه های لاتین و اروپایی است. نوجوانان با توجه به مقتضیات زمانی که در آن زندگی میکنند، احساس میکنند هرچه در مکالمه، واژههای فرنگی بیشتری به کار ببرند و غربیتر باشند، به روزتر هستند و جایگاه بهتری خواهند داشت؛ البته این موضوع به ازخودبیگانگی آنها برمی گردد و اینکه متأسفانه هویت ملی خودشان را فراموش کردهاند.
اگر به گذشته و ریشههای کهن خودشان برگردند و با تأمل، آیین و فرهنگ خودشان را مرور کنند و بدانند جهان در برابر این فرهنگ و ادبیات سر تعظیم فرود میآورد، جذب فرهنگ و زبان بیگانگان نمیشوند. من گمان میکنم دلیلش این است که نتوانستهایم این نسل را با فرهنگ خودمان آشنا کنیم.
این موضوع را ا قبول ندارم که ریشه و جایگاه و خاستگاه آن، فضای مجازی باشد. شاید به قول شما جایی برای اشاعه و گسترش آن باشد، اما منشأ آن نیست. این موضوع برخاسته از ادبیات محاورهای بین نسل جدید (دهههای ۸۰ و ۹۰) است.
ببینید؛ وقتی نوجوانی وارد قهوه خانه یا به اصطلاح امروزیها کافی شاپ میشود و تمام نمادهای اطراف آن مجموعه را به زبان لاتین و بیگانه میبیند، ناخواسته احساس میکند اینها مظهر به روز بودن و نوین بودن و باکلاس بودن است و تحت تأثیر قرار میگیرد. البته در این ضعف، کاهلی و کوتاهی متولیان فرهنگی نیز بی تأثیر نیست و من معلم و استاد دانشگاه به نوعی خودم را مسئول میدانم که در معرفی مفاخر فرهنگی و ادبی کم کاری کرده ام. این وظیفه ماست که ظرفیتهای ادبی سرزمینمان را معرفی کنیم.
بخشی از این واژهها ممکن است از دایره المعارف واژگان ما حذف شوند و از بین بروند، ولی بی تردید بخشی از آن خواهد ماند. وقتی در ادبیات محاورهای ما و در نسل به اصطلاح فرهیخته، به جای عبارت «صدا بزن» واژه «پیج کن» به عاریت گرفته میشود و این شیوه صحبت کردن را نشان باکلاس بودن میدانیم، قطعا از دایره لغات و ادبیات ما خارج نمیشوند.